محمد نيكانمحمد نيكان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

نیکان تک ستاره شبهای من

هديه هاي تولد

از همه با كيووها عكس گرفته شد اما من از باز شده كاووها تو خونه عكس گرفتم ميزام تا بهتر ديده شه مامان جون و باباجون مثل هر سال تو دفتر چه ات پول ريخته بودن كه دستشون درد نكنه حالا ازش عكس ميگيرم ميزارم اين هديه مهرداد جون كه دست خانم دايي و دايي درد نكنه خيلي هم گرونه و تو زحمت افتادن خيلي دوس داري هديه تو هديه آريا جونم يه ارگ حرفه اي .دست دايي جون درد نكنه. اينم گرونه واقعا منو خجالت دادن .خيلي ارگ تو دوست داري اينم هديه پرهام جيگري كه دست خاله جون درد نكنه تو زحمت افتادن واقعا يه كارت هديه از طرف مادر جون بيجاري و لباس سبزه رو هم عمو ميلاد واست گرفته بود ديستشون درد نكنه واقعا .لباس زرد رو هم نگين زهرا و ...
28 آذر 1393

عكسهاي بچه ها

عكسا خيلي زياده تصميم گرفتم تو چند تا پست بزارم .بچه ها كلي بلزي كدن و واقعا خوش گدشت بهشون هر گوشه اي رو نگاه ميكردي چند تا رو ميديدي كه خيلي خوشكل در حال بازي با هم بودنواينم بگم محمد امين و آرتين هم از دوستاي صميمي هم تو مهد كودك هستن كه دعوتشون كردن و لطف كرده بودن و آمده بودن و خيلي نيكان و منو خوشحال كردن جلوييه محمد امين دوست صميميت تو مهد كودكه مامان جون اينم آرتين جان كه به جمعتون پيوست اينم پرهام ورووجك كه نميزاشت اصلا ازش عكس بگيريم     يزدان جان و آرتين جان     ...
28 آذر 1393

تولد 5 سالگي نيكان با تم بن 10

سلام گلابي مامان.امسال بهت قول يه تولد بلند و داده بودم 24 روز تولدت بود .چ.ن شرايطمون خيلي مناسب نبود و همش درگير كاراي خونه هستيم بابا هم در گير كارا كاري خودش تقريبا از گرفتن تولد منصرف شده بودم كه يهو عزمم و جمع كردم گفتم امسال به هر قيمتي شده بايد تولدتو بلند بگيرم .آخه ماماني گرفتاريياي ما كه تمومي نداره .تصميم گرفتم تولدتو خانه كودك بگيرم چون نزديك 48 ام هم ميشد بزن و بزقص كه نميشد كرد گفتم اونجا بچه ها چند ساعتي رو خوش باشن .تازه 24 كه تولدت بود تصميم قطعي شد براهمين 2 روز بعدش مراسم برگزار شد يعني 4 شنبه .بچه هام كه 5 شنبه ها تعطيلن و با خيال راحت بياين.با اين كه به من خيلي فشار آمد و همش در حال بدو بدو بودم اما خدا رو شگر همه چي عا...
28 آذر 1393

يه خاطره خوش

سلام گل گلكم.مامان قربونت بشه كه ديروز همش ميگفتي مامانه خوشكلم دوست دارم .باز من از خوشحالي جيغ ميزدم وباز ميومدي ميگفتي ماماني تو جيگر مني باز من ذوق ميكردم.خب حالا بگذريم  ديشب جونم برات بگه كه دوستاي دبيرستانمو كه از طريق وايبر با هم در لرتباط بوديم قرار شد بيان مزون همو ببينيم واي نميدوني چقدر خوش گذشت كلي خنديديم ماشالاه بچه ها انگار همون دختراي جوون دبيرستانين خيلي به هممون خوش گدشت كلي شارژ شديم مغازه كه رو هوا بود از خنده هاي ما .منم كيك زبرا و ژله آماده كردم واسه مهمونام كه خيلي خوششون آمده بود.دوستام 2 تاشونم دختر دارن كه واسشون تل سر آماده كرده بودم خيلي خوششون آمد و بهشون كادو دادم .يكي از شباي يه ياد ماندني عمرم بود. ...
20 آذر 1393
1